-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 دی 1390 20:29
به همیشه ی پیش از این احترام میگذارم ... به احترام دوستی که هیچ وقت نبوده به احترام روزایی که هیچ وقت وجود نداشتن به احترام روز هایی که من و تو-دختر بهار-احساس کردیم خوشبخت ترین دخترای دنیاییم... . . . . بعد از تو هیچ کس بر نمیگردد!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 دی 1390 17:12
همیشه وقتی کار به اینجا میرسه وبلاگ اولین راهه این دفعه پوارو اولین راه بود پوارو جواب دادا...اما وبلاگ خیلی خیلی بهتر جواب میده . . . . . . . . . . . پ.ن: 18 years old چه زحمتی کشیدم که به اینجا رسیدی!!! :d
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذر 1390 12:57
be khodet begu akharin salie ke konkur midi.che qabul shi che nashi,che azad che dolati,akharin salie ke omreto harum mikoni
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبان 1390 17:11
خیلی بی شعور و خودخواهین خیلی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبان 1390 23:23
به تک تک روزایی که فقط به خاطر تو خراب شدن فکر میکنم به تک تک روزایی که میشد با تو فوق العاده بشن و تو خودتو از من گرفتی فکر میکنم به اینی که تو عوض نمیشی فکر میکنم به اینی که هیچ کدوم از اینا به کنکور ربط نداره و یه چیز ذاتیه فکر میکنم و به این فکر میکنم. . . شاید من تورو اشتباه گرفتم. . . !! این حرف ها عاشقانه نیست!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آبان 1390 13:52
به انتظار فصل تو همه ی فصل ها گذشت. . . .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 آبان 1390 23:53
شب بخیر عاطفه جان. . . . . . . من تنها میمونم با لبای قاچ قاچ با ناخونای تا انتها خورده شده و تست های دینی 2 که هیچ وقت تموم نمیشه. . . . . . . یا ایتها النفس المطمینه. . . . !!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 آبان 1390 14:56
چه اتفاقی . . . . . . سه نفر که خیلی وقت بود فراموشم کرده بودن هر سه تاشون باهم یادم افتادن مهرنوش پرستو آرمان سه نفر که خیلی وقت بود بهشون فکر نکرده بودم. . . . !!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبان 1390 08:40
اولین بارون ..... بالاخره....!!! هممممممم......
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 17 مهر 1390 09:47
سرنوشت... یه چیز خیلی خوب که بی مسولیتی هامونو،به بهترین وجه،توجیه میکنه :دی . . . . پ.ن:وقتی بچه بودم چقدر کابوس اون آدم بده ی تو دارن شان که اسمش "دس تینی" بود رو میدیدم یه مرد کوتاه و چاق وحشتناک که مخفف اسمش میشد دس تینی....و کارش ساختن سرنوشت آدما بود!!
-
heart...!!
شنبه 16 مهر 1390 16:55
به حالت عادی نفس میکشم.... نمیشه... عمیق تر نفس میکشم عمیقتر چند ثانیه نفسمو تو سینم حبس میکنم بازم نمیشه شاید باید تند تند نفس بکشم اصن چه ربطی به نفس داره؟ چشامو میبندم تا تمرکز کنم با اینکه میدونم هیچ فایده ای نداره حتی گوشامم با دستام میگیرم اما انگار.... هیچ رقمه صداشو نمیتونم بشنوم دستمو میذارم رو سینم،شاید...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهر 1390 21:12
جدا شدن یه چیز وحشتناک غیر قابل انکاره یه چیزی خیلی وحشتناک تر از وابستگی و وابستگی درسته چیزیه که میتونه آدمو حتی تا مرز جر دادن ببره اما وقتی که دچار "جدا شدن"میشی آرزو میکنی که کاش هزار سالـ-هزار سال هزار سال هزار سالـ-وابسته میشدی اما هرگز به "جدا شدن" نمیرسیدی... . . . غیر قابل انکار.... ترکیب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 مهر 1390 19:42
احساس پیش دانشگاهی بودن نمیکنم احساس میکنم چیزی شبیه اول دبیرستانی هستم شایدم دومی آره بیشتر احساس دوم دبیرستان بودن میکنم در هر صورت...مطمئنا خصوصیات یه دختر پیش دانشگاهی رو هنوز ندارم!! میدونی از کجا میگم؟ از این استرس مسخره که... میترسم 4-5 تا پاییز دیگه که دارم اینجارو میخونم با خوم بگم نه بابا...یعنی من از همون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 4 مهر 1390 18:21
بوی پاییز... بوی پاییز... بوی پاییز... هیچ الاغی به کنکور فکر نمیکنه وقتی بوی پاییز همه ی دنیاشو گرفته!! بوی پاییز همون حس همیشگی همون حس هر ساله همون حرفای همیشگی خوشحالم که از خدا هر سال اونقدر عمر میگیرم که یه پاییز دیگرو هم ببینم و خوشحالم که پاییز هر سال قشنگ تر میشه و خوشحالم.... خوشحالم که 9 شب هنوز هم وجود...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریور 1390 19:05
وابستگی عشقیه که یه کرم از تو خوردتشو خالیش کرده به بیان بهتر : وابستگی چیزیه که خیلی راحت میتونه آدمو جر بده.... پ.ن:خدا هیچ بنده ایشو به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نکنه :دی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 شهریور 1390 18:59
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 شهریور 1390 19:20
و آن ها گریه می کنند... و من حتی نمی دونم که چی تا این حد دردناکه؟ و چرا من نمی تونم؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 شهریور 1390 17:32
عروسک عروسک خوشگل عروسک ناز عروسک بغل کردنی عروسک دوست داشتنی عروسک بامزه عروسک حرف گوش کن عروسک فراموشکار عروسک خیمه شب بازی...! تف...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 شهریور 1390 20:34
درس خوندن فقط یه بهونه است که باهاش تنهاییمو فریب میدم . ... و تنهایی های من. . . . . هیچ ربطی به نبودن تو ندارن این همه ی چیز یه که من میخوام باورش کنم همون دروغ بزرگ
-
dream
دوشنبه 21 شهریور 1390 15:30
رها 1 ماهه 11 سالش تموم شده داره درد و دل میکنه: "عاطی من همش امید وار بودم تا وقتی که یازده سالم بشه یه نامه با کاغذ پوستی و جوهر و جغد بیاد دمه خونمون...من همش دعا میکردم که یه جادوگر باشم!!!" همممممم......جیگر منم تا همین 2-3 سال پیش همین دعا رو میکردم:دی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریور 1390 15:08
امروز اولین روز تعطیلاتمه تا 31 شهریور...!!! هممممم... اصلا نمیتونم تحملش کنم میخوام برم سر درسم دیگه بیشتر از این نمیتونم درس نخونم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریور 1390 22:02
دوست جدیدم آدم گیریه اگه تو یه مورد نظرت باهاش مخالف باشه آمپر میچسبونه اما به سبک خودش آمپر میچسبونه . . . . به فرح یه اس ام اس دادم که بعضی وقتا آرزومه یکی به خودم بده . . . . گاهی اوقات اونقدر تنهام که وقعا واقعا هیچکاری جز وبلاگ آپ کردن ندارم . . . . چند روز پیش گفتم مسلما دو رقمی میشم الان واقعا یادم نمیاد بر چه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریور 1390 20:45
هر حرفی ارزش تو وبلاگ نوشتن رو نداره هر احساسی اما چرا ارزششو داره . . . . دنیا رو فقط از دیدگاه خودت نبین . . . . از به دیگران اجازه دادن تا به جام تصمیم بگیرن خسته شدم از دوم شخص بودن خسته شدم از خودم متنفرم و به دیگران هم این اجازه رو میدم . . . . هنوز هم که دنیا رو داری فقط از دید خودت میبینی . . . . . بس کن
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریور 1390 15:54
گشتم نبود.....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 شهریور 1390 15:52
خیلی خیلی خیلی عجیبه که هنوز که هنوزه هیچی مشتق یاد نگرفتم..... هممممم....تو میدونی چرا عجیبه....مگه نه؟ گسسته به ازای مشتق قبول؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریور 1390 15:48
بودن شهرزاد حتی وقتیکه انقدر بد اخلاقه...یکی از بهترین اتفاقات دنیا است...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 شهریور 1390 22:23
دوست جدیدی پیدا کردم که تنها رابطم باهاش اینه که میاد روبه رو دو تا صندلی اون ور تر میشینه و احساس میکنم واقعا دوستمه واقعا.... فک کنم دیگه تنها نیستم!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریور 1390 20:26
یه اس ام اس فقط یه اس ام اس نیست . . . . . سعی کن دنیا رو از دید کسی به غیر از خودت ببینی . . . . . دلم برا وبلاگم تنگ شده بود برا هویتم هر چقدم با خوندن ویبلاگم بگم چه شخصیته.... اما دلم برا وبلاگمم تنگ شده بود شاید بیشتر از تو نوشتن یادم نرفته درسته که از همون اول بلد نبودم بنویسم اما همون سبک نوشتنم رو هنوز بلدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 شهریور 1390 20:13
تنها آرزوم اینه که سر کنکور استرس نگیرم اینجوری مطمئنا دو رقمی میشم تنها آرزوم اینه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 شهریور 1390 17:59
معماری خوراسگان.... بیخود نیست میگن دانشگاه آزادیا هیچی بارشون نیست :دی" شی سد"