چشمای خیس من این چشمه های غم دیوونه ی توان ای رود مهربون،از رود وصلمون چیزی بگو حرفی بزن گلم من کم تحملم با گریه های تو روزای شادم از یاد میرن اما چه فایده؟ میترسم عاقبت از یاد تو برم... کم گریه کن گلم...من کم تحملم تنها ترین من،تنها نذار منو... تنها سفر نکنم... این دلشکسته ی از یاد رفته رو دیوونه تر نکن... با من بگو گلم،من کم تحملم... با چشم های خیس این چشمه های غم با گریه های زیاد با خنده های کم...
انگار تا ابد با این بهونه ها جای من توی دیوونه خونه ها
بارون من
رو زیر آوار خودش له میکرد
فکر کن...تو
این گرمای اصفهانو این بارون
بابا میگه
بخواطر گرمای بیش از اندازه ی هوا آب خیلی بخار میشه و هوا از بخار آب اشباع میشه
وقتی دم عصر هوا یه کم خنک تر میشه این آب اشباع شده به زمین برمیبگرده و ...
اما من
میدونم اینطوری نیست
میدونم اگه
امروز و دیروز بارون اومده به خاطر این بوده که خدا به آرزو های من گوش میداده
خدای مهربونم
شکرت...
دستامو زیر بارون گرفتم و گذاشتم از نعمت پر شن دستام پر آب شدن آب روی دستهام رو بوسیدم و روزه ام باطل شد...
پ.ن:بارون امروز بعد از ظهر از 15:02 شروع شد و تا 15:35 ادامه داشت....!!
درود خوبین؟ وبتون خیلی باحال و جالب و زیباست موفق باشید
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم دوستان در پرده میگویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ایام هجران نیز هم هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سلیمان نیز هم
حافظ به عمری یک نفس با ماچو بنشینند بنشانند
اگه دوست دارید. منو با نام دوست من سلام لینک کنید و بهم خبر بدید که با چه نامی شما رو لینک کنم بدرود [گل]
ق.ن: امروز باریدم... هرچی نوشت: آره باریدم چون بارون شدم. درست وقتی که بوسه زدم به هوای دلم و گذاشتم زیر اشکاش چشمام پر پر شن. شاید خدا این آرزو رو کرده بود هرچند بابی میگه اشباع غصه های دلمه. اما فکر کن تو این روزای پر شادی و گرمای شهر. اما من همینطور می باریدم و له ...
باورتون میشه راز قالیچه های پرنده کشف شد راز اینکه اهرام مصر چگونه ساخته شدند کشف شد
عنصری که در جدول مندلیف وجود ندارد علتش این عنصر است میدانید آن چیست؟ حتما یه سری به این آدرس بزنید
http://mstory.blogsky.com/1389/06/06/post-85
درود
خوبین؟
وبتون خیلی باحال و جالب و زیباست
موفق باشید
دردم از یار است و درمان نیز هم دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است و آصف ملک سلیمان نیز هم
حافظ
به عمری یک نفس با ماچو بنشینند بنشانند
اگه دوست دارید.
منو با نام
دوست من سلام
لینک کنید و بهم خبر بدید که با چه نامی شما رو لینک کنم
بدرود
[گل]
ق.ن: امروز باریدم...
هرچی نوشت: آره باریدم چون بارون شدم. درست وقتی که بوسه زدم به هوای دلم و گذاشتم زیر اشکاش چشمام پر پر شن. شاید خدا این آرزو رو کرده بود هرچند بابی میگه اشباع غصه های دلمه. اما فکر کن تو این روزای پر شادی و گرمای شهر. اما من همینطور می باریدم و له ...
عجب بارونی بود ... گرچه باعث شد برق ما بره، ولی احساس روزای بارونی پائیز، وسط گرمای تابستون،
احساس یه عالمه خاطره ...