خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

بن بست 2

من بن بستم ررو نساختم

این بن بسته که منو ساخته

بن بست من شاید به وجود اومده که من رو شبیه تو کنه

شاید به وجود اومده که زندگی منو مطلق تابع خودش کنه


منو تو یه فرق دیگه هم داریم

"همه" به تو میگن که اضافی بودنت اشتباهه

اما "همه" به من میگن که وجود نداشتنم،هیچ بودنم،کاملا درسته

درست...درسته درست...

خیلی درست تر از چیزی که خودم فکرشو میکنم

و هر دومون میدونیم که همه درست میگن


تنهایی رو دوست دارم چون من رو از "همه "دور میکنه،همه برای من هیچ حرفی نداره جز اینکه"تو وجود نداری..."

تو تنهایی رو دوست نداری چون "همه" حداقل برای تو یه جمله ی قشنگ دارم"تو اضافی نیستی..."


غیر از تو همه به من شک دارن

بن بست من حاصل توهمات من نیست


به باتو بودن نیاز دارم تا احساس زنده بودن کنم...

به باتو بودن نیاز دارم تا از حقیقت زندگیم...از زندگی واقعیم دور شم...



پ.ن1:خیلی وقت پیش یکی از رفیقام ، یکی از همون رفیقام که قبلا رفیقم بودن و الان ... ، یه شعر بهم داد بخونم که هنوز که هنوزه بعضی وقتا حسش میاد و برای آروم شدنم زیر لب میخونمش

"وقتی از بالای برج،دختری پرواز را ترجیح داد..."

فقط فقط همین بیت....


پ.ن2:این وبلاگ رو مینویسم تا  4-5سال دیگه وقتی  که کاملا خودم رو فراموش کردم بیام و بخونم و گذشتمو به یاد بیارم...یعنی فقط به همین هدف وبلاگ مینویسم و برای همینم این همه هر روز پست میذارم

دلم میخواد بدونم 4-5 سال دیگه که میام در مقابل اینهمه نوشته ی ایهامی چه واکنشی نشون میدم؟

اصلا میفهمم که این ایهام ها به چه کسی اشاره میکنه یا نه؟


پ.ن3:اگه 4-5 سال دیگه اومدم و نفهمیدم این ایهام ها به چی اشاره  میکنه...حرفای این روزای من همشون مربوط به کسیه که آخرین روزای آذر به دنیا اومد اما نه شبیه متولد آذر بود و نه شبیه متولد دی،اولا خیلی بچه بود اما یهو بزرگ شد،اولا من از اون مراقبت میکردم و بعدش اون از من مراقبت کرد اولا هیچ کدوممون همو باور نداشتیم و بعد ها....همونی که همه ی حرفای منو جدی میگرفت و علاقه ی عجیبی داشت که منو با حرفای خودم ترور کنه و ....همونی که سیب نقره ای رو به نامش زدم و ....


پ.ن4:خانم 4-5 سال دیگه شناختی؟:دی



امتحان

صورت مسئله

"دوست داشتن معنیش کسی رو برای خودت خواستن نیست

دوست داشتن یعنی خودت رو برای کسی خواستن"


الف)اثبات کنید...





ب)......



«وقتی که جواب قسمت الف به دست اومد یام و قسمت ب رو مینویسم و میرم دنبال جواب قسمت ب »

من خود خواهم....

تو نیستی


همیشه دلم میخواد خوشحالت کنم

حتی به قیمت ناراحت شدن خودم هم که باشه دلم میخواد خوشحالت کنم

امروز به این فکر افتادم اگه همیشه اینهمه سعی میکنم تورو خوشحال کنم

واسه اینه که "من"کسی باشم که توروخوشحال میکنه

"من"


فرق من و تو تو اینه

من حتی پاکترین عشق هایم هم خودخواهم...

تو اما...


تو میگی دوست داشتن یعنی اینکه خودت رو برای من بخوای

نه اینکه من رو برای خودت بخوای

و من همش دارم فکر میکنم....

من تورو

یا خودمو برای کی میخوام؟


احساساتم به اون تلخی که نشون میدم نیست...

تو میون احساسات من

دوست داشتنام خیلی خیلی بیشتر از دوست نداشتن هامه





چرا همیشه این سوالو میپرسی؟

چون همیشه نگرانم که یه کاری کنم که تو از پیشم بری...



no name

میترسم اس ام اس های دیشبو بخونم...

واقعا میترسم

از حرفایی که زدم

از حرفایی که احتمالا نباید میزدم

منو ببخش...


گل یا پوچ

آدمایی که یه روزی بهترین دوستت بودن حالا فقط اسمشون داره تو اد لیستت خاک میخوره

رشته ی تحصیلیت تبدیل به همون رشته ای میشه که هرگز فکرشو نمیکردی

ادمایی که فکرشم نمیکردی بهت نارو میزنن

و کسایی که بازم حتی فکرشونم نمی کنی دوست دارن

آهنگایی رو گوش میدی که یه روزی حالت به هم میخورد ازشون

زندگیت بر مبنای همین فکر نکردن ها و انتظار نداشتن ها میچرخه

و تمام عقاید گذشته رو فراموش میکنی

پوچ میشی...

میدونی که پوچ بودی

پوچ تر میشی...

.

.

.

چونان مسافری که به ناگاه میرسد


پ.ن:این انتظار نداشتن رو دوست دارم...باعث میشه که از زندگیم خسته نشم

پ.ن2: ... رو بیشتر دوست دارم

پ.ن3 :دلارام رو اصلا دوست ندارم :D

no way

بابک یه بن بست داره به اسم اضافی

من یه بن بست دارم به اسم بی وجود

و هر جفتمون به بن بست رسیدیم

به بن بست...


شما دنبال راه کوتاهین و ما دنبال راه دررو



no name

احساس میکنم وارد دوره ی جدیدی از زندگیم شدم

یه دوره ی طولانی

دوره ای متشکل از جیمز نیوتون و اریک کلپتون

همممم

سردم نیست

اینجا یه چیزایی سر جاش نیست

دستم میسوزه

حرفایی رو میشنوم که قبلا هم شنیده بودم

.

.

.

.

همه چیز سر جاشه

دیگه وقت خوابه....

تایم

۸:۵۰ دقیقه

فقط ۱۰ دقیقه مونده اما من میدونم اونقدر امروز بد شانس بودم که حتی تو هم امشب آن نمیشی


۸:۵۱

از ساعت ۳ بعد از ظهر منتظر بودن و الان فقط ۹ دقیقه مونده


۸:۵۲

اگه امشب آن نشی-فقط فقط همین امشب-دیگه هیچ وقت باهات حرف نمیزنم


۸:۵۳

هیچ وقت اینهمه بهت نیاز نداشتم،نکنه امشب آن شی و با من بد اخلاق کنی

اگه این کارو فقط امشب بکنی نمیبخشمت


8:54

چرا اینجوری شدم؟


8:55

نکنه...نکنه قراره اتفاق بدی بیفته؟


8:56

اومدی...مهم نیست چه اتفاقی میخواد بیفته


پ.ن:دوتا شعر رو کپی پیست میکنم هنوز نخوندمشون،شاید بعدا کامل بخونم


ادامه مطلب ...

no name

دلم میخواد واسه خودم زندگی کنم

دلم نمیخواد 200تومن 200 تومن پول کلاس خصوصی بدم و آخرشم ببینم اونایی که 400 تومن 400تومن پول میدادن از من وضعشون خیلی بهتره

دلم نمیخواد برده ی این و اون باشم

دلم نمیخواد امتداد آرزو های بابا باشم

دلم میخواد واسه ی خودم زندگی کنم

از دلارام لجم میگیره،میگه چرا من باهاش درد و دل نمیکنم،میگه چرا من اونو دوست خودم نمیدونم

میخوای باهات درد و دل کنم؟

تاحالا شده یه بار بیای و وبلاگم رو بخونی و ببینی تو درون من چی میگذره؟؟

نه...منظورت از درد و دل فقط همینه که بدونی من و دوست پسرام باهم چیا میگیم

ببین عزیزم من مثل اون چیزی که تو فکر میکنی نیستم،من دوست پسری ندارم که حالا میخوای به بهونه ی درد و دل آمارشو در بیاری


از مامان بابام بیشتر از بقیه بدم اومده

آینده ی من براتون مهمه؟؟


پس چرا نذاشتنی برم همون رشته یی که دوست دارم؟پس چرا منو تو این هچل انداختین و حالا ازم انتظار دارین تنهایی بیام بیرون؟حتی نمیدونم چجوری این کارو کنم و شما یقه ی منو گرفتین که چرا انقدر بی مسوولیتم؟

من بی مسوولیتم؟؟مگه موقعی که قرار شد این کارو بکنم انتخاب دیگه ای هم بهم دادی بودین؟

جدی؟!!!

من بی مسولیتم یا تو که بچه ی کوچیکتو ول میکنی به جون من و هفته به هفته دست شوهرتو میگیری پا میشی میری تهران؟من بی مسولیتم آره؟من چشم سفیدم؟

یادته کل تابستونو ول کردی رفتی تهران آخرشم آدم بده من بودم؟

میدونی چیه؟

من هرچقدم بی مسولیت باشم به خودم این ایمان رو دارم که اگه یه روزی بچه دار شدم بذارم خودش آیندشو انتخاب کنه

عاطی

عاطی سردشه

عاطی خیلی سردشه

اون مردی هم که داره زباله های پایین ساختمون رو میگرده هم حتما سردشه

عاطی قبلا فکر میکرد برای گرم شدن به یه نفر دیگه هم نیاز داره اما الان به این نتیجه رسیده که تنهایی،با شوفاژ و سویشرت و ژاکتم ، میتونه خودشو گرم کنه

عاطی گرم شدن میون سرما رو دوست داره

عاطی انار دوست داره

عاطی آیس پک انار، رژ لب انار، کرم انار و عطر انار رو دوست داره

جورابای عاطی یه لنگش سفید و اون یکی لنگش مشکیه

شلوارای عاطی تنگه

خیلی تنگ

و همه ی لباس هاش بدون استثنا یه ته رنگی از آبی نفتی داره

عاطی فمینیستیه که از همه ضد زن های دور و برش ضد زن تره

عاطی به زن بودن خودش توهین میکنه

عاطی شر و ور زیاد میگه

عاطی خوابش میاد

عاطی امروز دقیقا 3ساعت از وقت درس خوندنشو صرف یکی از دوستاش کرد

عاطی از اون آدما است که رگ رفاقتشون خیلی کلفته

عاطی همیشه خوب چوب این رگ رفاقتشو خورده...

عاطی فکر میکنه عاشق یه نفره که دیگه حتی دوسشم نداره

عاطی به جای اون یه نفر دیگه رو خیلی دوست داره


عاطی عاشق زیباییه

عاطی قشنگ نیست ولی عاشق زیباییه


عاطی...

همه میگن عاطی جلفه اما عاطی جلف نیست،عاطی دختر بدی نیست

عاطی ضد زن نیست...


عاطی عاشق پیانوئه

عاطی نمیتونه در مقابل موسیقی لایو جلو خودشو بگیره

باور کن عاطی لوس نیست...

باور کن...

عاطی خسته است...

عاطی نیاز به حمایت داره

عاطی به اغوش باز هیچ کس نیاز نداره اما پس...

پس چرا به حمایت نیاز داره؟

عاطی احمقه

احمق تر از چیزی که کسی تصورشو کنه

عاطی...




پ.ن:نمیدونم چی نوشتم...امید وارم زیادی شر و ور نباشه

no name

من و تو حرفای زیادی برای گفتن داریم

حرف هایی که به دلایل نامعلومی ازشون رد میشیم

با شبه جمله ی "بگذریم..."



پ.ن:بگذریم جمله است یا شبه جمله؟


نوازش...


جاده های مهربونی
رگای آبی دستات
غم بارون غروب ته چشمات تو صدات
قلب تو شهر گل یاس
دست تو بازار خوبی

اشک تو بارون روی
مرمر دیوار خوبی


ای گل آلوده گل من

ای تن آلوده دل پاک
دل تو قبله این دل
تن تو ارزونی خاک

تن تو ارزونی خاک
بوی موهات زیر بارون بوی گندم زار نمناک
بوی شوره زار خیس بوی خیس تن خاک
یاد بارون و تن تو یاد بارون و تن خاک
بوی گل تو شوره زار
بوی خیس تن خاک
همیشه صدای بارون
صدای پای تو بوده
همدم تنهایی هام
قصه های تو بوده
وقتی که بارون می باره
تو رو یاد من می یاره
یاد گلبرگای خیس
روی خاک شوره زاره
ای گل آلوده گل من
ای تن آلوده دل پاک
دل تو قبله این دل
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک
تن تو ارزونی خاک


این آهنگ همیشه به اسم تو بوده

مال تو بوده


بوی تو...بوی خیسی هوا...بوی بارون...بوی مسیر خیابون...کلاس پیانو...

همه ی اینارو یادمه

همه ی اینارو تو بعدش هم یادمه

وقتی که رفتی

واقتی که دوباره برگشتی و اینبار خودم مجبورت کردم بری...

اما من مجبورت نکردم...تو دنبال بهونه بودی که دوباره بری...


یه نفر به طرز بیرحمانه ای به قلب من حمله کرده که جاتو بگیره

اما من جاتو به اون نمیدم

شاید یه جای خیلی خوب یا حتی بهتر از جای تو بهش بدم

اما بهت قول میدم جای تورو فقط برای خودت نگه دارم

تورو تا ابد همونی که بودی تو دلم نگه میدارم


گفتم که شاید یه جای بهتر از تورو بهش بدم...گفتم دیگه؟




ابی جدیدا یه آهنگ خونده...جدیدا که نه اما من 2-3 روز پیش دوباره شنیدمش


منو حالا نوازش کن

که این فرصت نره از دست

شاید این آخرین باره

که این احساس زیبا هست

آخرین بار بودنو با تموم وجودم حسش میکنم...

دقیقا میفهمم اخرین بار یه چیزی چجوریه...


تنم سرده ولی انگار

تو دستای تو آتیشه

خودت چشمامو می‌بندی

و این قصه تموم می‌شه


یکی از بزرگتزین آرزو هام اینه...اگه قرار شد یه روز قصه ی من تموم بشه،خودت چشمامو ببندی

نه میخوام باهام باشی

نه دوستم داشته باشی

نه حتی  احساس میکنم تو دیگه لیاقت من رو فقط یه ذره داری

اما دلم میخواد موقعی که قراره برای اخرین بار چشمامو ببندم اون تو باشی که این کارو میکنی...


هیچ وقت فکرشو میکردی یه روزی اونقدر ازت دور شم که بخوام جاتو به کسی بدم؟؟

اما دور شدم....خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی!!


پ.ن:اون که رفته دیگه هیج وقت نمیاد...

پ.ن2:تو منو دوست نداری...تو فکر میکنی که منو دوست داری!!!

پ.ن3:زندگی واقعیم با وبلاگم خیلی متفاوت شده...در وقعیت خیلی خشن ترم .... !! :d




هممم دوباره!!

دارم با حرفایی که باید اینجا بزنم بابک رو خل میکنم!!

خب حق داره اونم ازم فرار کنه...!!

معذرت که بهت زیادی چرت و پرت میگم

مرسی که بهم گوش دادی :)

محلمون پره از نوازنده های دوره گردی که به خون من تشنن

منو ول نمیکنن

آخرش منو دیوونه میکنن...


پ.ن:دچار یه توهم ذهنی شدم که میگه نباید این همه خودمو دست کم بگیرم

غمگینی...!!:d

من نمیدونم چرا ماباید در باره ی غم هامون با همدیگه حرف بزنیم

که حالا سر این بحث کنیم که غم هارو تو دلمون ریختن کار درستیه یا یه اشتباهه بزرگه؟؟!!


پ.ن:واسه اولین بار تو زندگیم،یکی داره بهم توجه میکنه!

به آسانی...

چه آسان تنهایم گذاشت...

چه آسان دل کندم از او...

زمان در میان همین پوچی ها میگذرد

و گم میشود...

بیهوده آپ کردن...3

امروز دلا گفت وبلاگت خیلی حال به هم زن شده

-چرا آخـــــــــه؟؟ :d

-خیلی ...یزه شده!!

آخــــــی !! انقدر ذوق کردم!!خیلی حال میکنم اصطلاحاتم رو زبون بیفته مخصوصا این یکی که خیلی خاصه!!

دفعه پیشم این اصطلاح «ما قبل امتحان ریدینگ میکنیم،سر امتحانم ریدینگ میکنیم» رواج یافت!!

ملت !! اگه از این اصطلاحات(!!)استفاده میکنید نام منبع رو هم ذکر کنید


انقدر بدم میاد از اینایی که میان وبلاگ آدم رو میخونن،مو به مو هم میخونن، خالصانه فضولی میکنن و با تمام وجود سعی میکنن یه آتویی ، سر نخی چیزی پیدا کنن،آخرشم نظر نمیدن!!

حالا اینهمه آتو گیر میارید به درک،نظرتونم راجع به استنباطاتتون ثبت کنید!!


از این پسراییم که زرت و زرت میگن«عزیزم مراقب خودت باش»خیلی بدم میاد!!ده مرده شور نکبتتو ببرن اگه مراقب خودمون نبودی که تو تاحالا 100هزار دفعه سرمونو زیر آب کرده بودی


از ایناییم که اینویز آن میشن بعد از چند ساعت خودشون پی ام میدن و میگن ببخشید اینترنتم خراب بود(!!)خیلی بدم میاد


عوضش از ژیلا خیلی خوشم میاد :d


دلا راست میگه وبلاگم خیلی جای مزخرفی شده.اگه هم الان آپ میکنم برای اینکه که از شخص خودم(!!)معذرت خواهی کنم که وبلاگمو به گند کشوندم.همه ش تقصیر این فوران احساسات ماهانه است منتهی این سری خیلی شدید شد!!


دیگه کمتر میام نت،نه این که اصلا نیام ها!!!این دفعه دیگه جدی جدی میخوام بیخیال یاهو شم :d و به جای روزی 3تا آپ روزی یه دونه آپ میکنم


پ.ن:از شما که با وجود روز به روز مزخرف شدن وبلاگم همچنان میخونینش متشکرم!!حتی وقتی هم که کامنت نمذارید

پ.ن2:میدونی با اسم "وبلاگم"خیلی حال میکنم

احساس میکنم "وبلاگم"یه جاییه مال من...فقط فقط فقط مال من...این عالیه :)

بیهوده آپ کردن...

تاحالا دقت کردی؟

کارت شارژای 5 تومنی نه شارژ توشون 5 تومنه و نه آدم با قیمت 5تومن میخرتشون

پس فلسفش چیه که اسمشونو گذاشتن کارت شارژ 5تومنی؟؟!!!

نه جدی!!تاحالا دقت کردی؟


پ.ن:من خودم هم تاحالا به این نکته دقت نکرده بودم.کسی یاد آوری کرد

یک یادداشت شبانه

من نه از شکستن میترسم

نه از این جاده ی تیره

نمیترسم منو بشکونی

قبلا این کار رو کردی

نمیترسم منو تنها بذاری

این کارو هم قبلا کردی

کلا خیلی کارارو قبلا باهام کردی که باعث شدن الان دیگه در مقابلشون ضد ضربه باشم


یه بار خیلی وقت پیش به یکی گفتم "یادته منو تو قبلا چقدر باهم رفیق بودیم و ...؟!"

"الان حتی حال به هم پی ام دادن رو هم نداریم!!"

اون که یادش نمیومد اما گفت چرا یادمه و بعدش گفت "خب آدما عوض میشن"

با اینکه یادش نمیومد اما خیلی حرف قشنگی زد

شاید من و تو هم وقعا عوض شدیم

تو بهم اطمینان نداری

منم بهت شک دارم

اما تو همچنان ارزششو داری

ارزش خیلی بیشتر از اینارو داری!

دیگه نمیخوام خودمو بهت تحمیل کنم،تو هم اگه از من خوشت نمیاد دیگه حق نداری باهام چت کنی

هیچ کس حق نداره اذیتت کنه،حتی خودت!


از فردا دوباره شروع میکنم سگ کاری!!

5000خیلی کمه....


دلا میگه اگه دوسش داری باید اینو تو رفتارت بهش نشون بدی،باید بدونه که چرا دوسش داری

هه!!مسخره...

خب به نظرت خیلی اوسکلانه نیست من بشینم یه طومار طولانی انشا بنویسم با این موضوع"چرا من شما را دوست میدارم؟!!"


حالم داره از این چس مثقال بازیا به هم میخوره!!


پ.ن:امروز 11 مهر 89 از اخرین باری که من و آرمان باهم حرف زدیم 6ماه گذشت و با این حال یه روز فوق العاده محشر بود!!من و دلا از بس تو جازوه خندیدیم اون عموئه میخواست پرتمون کنه بیرون!!خیلی حال داد :d


پ.ن2:من به مناسبت 6مین ماه جداییمون و به یاد همون روزا کافه گلاسه سفارش دادم.باور کن خیلی شیک و باحال شده بود.فقط اون موقع که ما با هم رفتیم معلوم نبود چی چی توش ریخته بودن :))


پ.ن3:تو منو باور نمیکنی...منو بچه تر از این حرفا،سرخوش تر از این حرفا میبینی.اما خب اینم هست که تو  ذاتا اصلا اونقدر احساسات نداری که بتونی منو درک کنی :d واسه همین از هیچی ناراحت نیستم!!


پ.ن4:تورو خیلی ها دوست دارن،خیلیــا!!

اما خب بازم خیلیا هم بودن که دوست نداشتن

من به اندازه ی تمام آدمایی که دوست نداشتن،به اندازه ی تمام آدمایی که تنهات گذاشتن،دوست خواهم داشت!!!بهت قول میدم...!!


پ.ن5:دلم میخواد تا یه مدت راجع بت هیچی ننویسم.میدونی خیلی دوست دارم اما این روزا واقعا وقت عاشق بازی در آوردن رو ندارم.بذار کنکورمو بدم....

no problem

مهم نیست تو چقدر بد باشی

مهم نیست منو ترک کنی،تنهام بذاری،سال به سال ازم سراغ نگیری،مسخرم کنی،بهم خیانت کنی و ...

یا هر "..." دیگه ای میخوای بخوری

مهم اینه که هروقت تهای تنهام،هروقت داغونم

هروقت نه من تحمل کسیو دارم و نه هیچ کس تحمل منو داره

تو مثل یه بارون-مثل یه نعمت-میباری و همه ی بدی هارو با خودت میشوری

میبری

میری

میری...

دوباره برمیگردی

همیشه دوباره برمیگردی...


راسته که میگن هر انسانی که متولد میشه خدا برای مراقبت ازش یه فرشته میفرسته...


پ.ن:باو یکی بیاد منو از این حال و هوا در بیاره.امروز دیگه دلا داشت بالا میاورد

پ.ن2:اینجوری پیش برم خودمم دیگه بالا میارم!!!

پ.ن3:تراز قلم چی 5000 شد!!!خیلی تو کفشم!پشتیبانمم کوپ کرده بود!!

فکر کن تراز جداگونه ی عربی و زبان فارسیم 5000 شد.به خدا اولین بارم بود ازمون میدادما!!!:d

به جاش شیمی 3 رو -20% زده بودم :d

hmmm...

I dont know why 

God write your name in my life... 

 

 

پ.ن:یه سوال:کی عاشق یه سوسک سیاه عینکی میشه؟؟!!! 

جواب:اونی که این سوسک سیاه عینکی رو میپرسته :d

جاده دیگه نمیتونه...

من آپ نمیکنم

سرخوش تر از این حرفام

دارم همه ی پلای پشت سرمو خراب میکنم

جاده ی جلوی روم خیلی قشنگه

اون قدر قشنگ که دیگه به پلای پشت سرم نیاز نداشته باشم

اما میدونی

جاده ها فقط اولشون قشنگه...

باقیمونده

میدونی من و تو فقط هم دیگه رو داریم

من غیر از تو هیچ کس رو ندارم و این رو حس میکنم که تو هم فقط منو داری

مهم نیست بری یا بمونی

من و تو غیر از همدیگه هیچ کس رو نداریم


نمیخوام بهت بگم دوست دارم

من و تو هیچ وقت باهم از این حرفای ... نمیزدیم

ازت میخوام حسش کنی

که من و تو فقط هم دیگه رو داریم....


وقتی از همه ی دوستام میبرم

وقتی از همشون متنفر میشم

میبینم که تو هنوز باقی موندی

تویی که خیلی وقت پیش میخواستی بری


میدونی تو اینجا نیستی

اما من هنوز دارمت

هنوز مال منی

هر تنها میشم

هروقت ماه کامل میشه

هروقت از همه میبرم

میبینم که تو هنوز پیشمی


وقتی رفتی،وقتی خدافظی کردی...من جوابتو ندادم

من هیچ وقت باهات خدافظی نکردم


من هیچ وقت باهات خدافظی نمیکنم




پ.ن:هرکاری کردم که جاتو پر کنم...اما هیچی برام "تو" نمیشه...

اتمام حجت

بعضی از آدما اونقدر عمرشون رو باهم میگذرونن که بدون هم زندگی کردن واقعا یادشون میره

بعضی از آدما اونقدر برای هم جذابن که در مقابل هم مثل دوتا قطعه ی مغناطیسی قوی میمونن و نمیشه از هم جداشون کرد..

بعضی از آدما اونقدر شبیه هم هستن که وقتی  همو میبینن انگار دارن به خودشون تو آینه نگاه میکنن،دل به تصویر خودشون میبندن

و بعضی از آدم ها هم بدون اینکه اسمشون تو سرنوشت همدیگه نوشته شده و  حتی اگه نخوان باهم باشن،حتی اگه مسیر های زندگیشونو کاملا از هم جدا کنن و سعی کنن از همدیگه دور و دور دور تر بشن

بازم سرنوشت جاده ی زندگیشونو یکی میکنه

و من فکر میکنم

این غیر قابل انکار ترین حالت عاشق شدنه...



من این حرف رو 9 مهر 1389 اینجا ثبت میکنم،تا 9 مهر 1399 بیام نشونت بدم و بگم دیدی من گفته بودم...!!




I'm in love with a fairytale, even though it hurts
Cause I don't care if I loose my mind
I'm already cursed

Every day we start a fighting
Every night we fell in love
No one else could make me sadder
But no one else could lift me high above

I don't know, what I was doing
When suddenly, we fell apart
Now a days, I cannot find him
But when I do, we'll get a brand new start
پ.ن:24 ساعت دارم این آهنگ رو گوش میدم.واقعا محشره...!!