خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

133 روز

عاطی تو دعوا نیاز نداری چون با مسولیتی و عاقلی...!!




.

.

.

.

.




تو عمرم هیچکس اینهمه بهم احترام نذاشته بود!!!

134 روز

یه روز یه بد بختی از یه بد بخت دیگه میپرسه "آقا شغل شما چیه؟"

اون یکی جواب میده"من کارای زیادی میکنم اما شغل اصلیم زندگی کردنه"

و من فکر میکنم...

اگه هر کدوممون بفهمیم دقیقا شغلمون چیه...دنیا برای تک تکمون خیلی بهتر میشه!!

و من فکر میکنم....شغل هر کدوم از ما دقیقا مشخصه...

اگه یاد میگرفتیم که زندگی کنیم دیگه بدبخت بی کس و کار نبودیم

.

.

.

.

آقای اعلمی میگه شماها راهتون رو گم کردین

کاش میشد بهش بگم من راهمو پیدا کردم...!!

چه رویای دور دستی

که بعد از 8ساعت بکوب درس خوندن بیام خونه و ببینم رو گوشی(که صبح جا گذاشته بودمش) اس ام اس اومده"بریم بیرون؟"

.

.

.

.

7ساعت دیگه مونده.

.

.

.

.

هر وقت بارون میاد تنم میلرزه....

.

.

.

ببار ای بارون

.

.

.

ببار...

به اندازه ی مو های سرم سعی کردم این احساس رو از بین ببرم

و هر دفعه دست از پا دراز تر دیدم نمیتونم!

.

.

.

موهای سرم بدجور داره میریزه...!!

.

.

.

مثل هر زن دیگه ای باید به کوتاه اومدن عادت کنم...

.

.

.

زندگی سلام...

آدم وقتی هدف داشته باشه شکست نمیخورهاین شکستی که ما مدام احساسش میکنیم درواقع نبودن هدف تو زندگیمونه


و خیلی احمقانه است که هدف یه دختر تو سن من فقط کنکور باشه و به هیچ چیز دیگه ای چز اون امتحان 5ساعته فکر نکنه


استادی گفت"فکر کردن دردسر داره ولی شما فکر کنید"


استادی که معتقد بود همه ی این استرس و درس و درگیریای احمقانه که از اول دبیرستان تا وقتی که کاملا بالغ شیم یعنی یه چیز حدود 27-28سالگی مارو باهاش درگیر میکنن، یه توطئه است از جانب جامعه و پدر و مادرمون که فکر کردن رو از ما بگیرن


توی جامعه ای که دختراش یا معتادن یا زیر چادر گم شدن و یا مثل من تنها هدفشون رتبه ی 3 رقمیه...



پ.ن:رو تخت رها میخوابم،و سعی میکنم جای خالی هیچ کس رو احساس نکنم...


پ.ن:من میدونم هدفم چیه....

پدر و مادر افسرده ای دارم

که اسم تمام بی مسولیتی هاشون رو

"آزادی فرزند" میذارن.

.

.

.

.

هیروی دیوونه ی من که تا پارسال مش رفتاری اش این بود که درس بخونیم،دانشگاه قبول شیم،لیسانس بگیریم،برای فوق بورس شیم کانادا و سپس ازدواج کنیم و باهم مهاجرت کنیم

دیشب پیشنهاد داد گواهینامه اش رو که گرفت باهم فرار کنیم و بریم زاهدان

جایی که اونقدر دور افتاده و محرومه که کسی پیدامون نکنه

و مشغول به تجارت مخدر شیم...!!




رهای خوب من....تنهات نمیذارم...هیچ وقت!

به عنوان یه نویسنده ی عاشقانه...از هرچی نوشته ی عاشقانه است حالم به هم میخوره

یادواره

دوستای قدیمی

دوستی مهاجرت کرده

دوستای خوشبخت...

.

.

.

.

در آخر تنها چیزی که میمونه...

من و هیرو و امریکن آواردز....خیلی خیلی خوشبخت تر...!!

دورت یه خط قرمز میکشم

میگم هرچیزی غیر از این

سراع بقیه ی چیزای تو دنیا میرم و میگردم و دوباره از هر چیز بی ربطی به تو میرسم

نمیشه تورو سانسور کرد

نمیشه 5ماه توروحذف کرد

اومدم باهات حرف بزنم

اما تو همش رو میدونی

همون حرفای کلیشه ای که میدونی...

اومدم بات حرف بزنم....

شاید ندونی که نمیشه تورو حذف کرد....





گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم...


نگاشت 5

از خودم و تمام بی مسوولیتی هام متنفرم

کاش یکی بود که میزد تو گوشم

دقیقا اینکارو میکرد

و سرم داد میزد

احمق











صدای بی احساس و یخ زده اش از گوشم بیرون نمیره

:"واقعا که بی مسوولیتی عاطفه"



5 ماه باقی مانده...!!

درس

رها

و درس

تنها چیزاییه که تا 5 ماه آینده حق دارم بهشون فکر کنم

حتی هیرو رو هم باید یا بکنمش بیرون

یا بذارمش اون ته ته ته

هووووه....

اگه الان بخوام به اون فکر کنم و پیشش باشم هم به اون و هم به خودم خیانت کردم

یه خیانت نابخشودنی!!!

نمیخوام کاری کنم که 5 ماه دیگه پشیمون بشم

من مطمئنم به غیر از رها که همیشه باید پیشش باشم هیچ کس دیگه ای بهم نیاز نداره

و هیرو مسلما به خاطر 5ماه ازم متنفر نمیشه

اما اگه من این 5 ماه رو گند بزنم و سال دیگه دقیقا همین جایی باشم که الان هستم...هم هیرو و هم رها به خاطر اینکه یه سال دیگم تنهاشون گذاشتم ازم متنفر میشن...

.

.

.

.

.

نمیخوام کاری کنم که 5ماه دیگه پشیمون بشم

.

.

.

.

مراقبم باش...

هر کاری که کرد من تحسینش کردم

از وقتی  دست چپ و راستمو شناختم

از وقتی که یادم میاد

لحظه ای نبود که یادش بیفتم یا ببینمش یا راجع بهش چیزی بشنوم و تحسینش نکرده باشم

نمیتونم اینجوری ببینمش

نمیتونم اینجوری درکش کنم

نمیتونم بشنوم همچین حرفایی رو راجع بهش میزنن

نمیتونم هیچ کدوم از این حرفا رو باور کنم

آخه چرا...

چرا...

هر چیزی که باشه مطمئنم این تنها راهش نبود


گلشیفته چرا...

نگاشت 4

بزرگ ترین تلاشی که من باید برای موفقیت تو زندگیم بکنم

یه تلاش خیلی مهم تر از کنکور

اینه که تو هیچ زمینه ای شبیه پدر و مادرم نشم

فکر میکنم این از هر چیزی برای موفقیت و لذت بردن از زندگی مهم تره!!



پ..ن:از اون اد لیستی که یه روز صد و خورده ای بود فقط 9 نفر باقی مونده

9 نفری که افتخار اینو دارن که من و وبلاگم رو ببینن!!