خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

آدمای سطل آشغالی

یه آدمایی میان تو زندگی من که انگار وظیفشون توی یه شرایط زمانی و مکانی خاص اینه که بیان و به من یه  حرفایی بزنن  که توی اون شرایط من رو نو میکنه به فکر و ذهنم شکل میده و خلاصه من رو از هپروتی که توشم بیرون میاره

وظیفه ی اون آدما تو زندگی من فقط زدن همون حرفا تو همون زمان  و مکان خاصه بعدش دیگه هیچ فایده ای نه من برای اونا دارم و نه اونا برای من

برای من سخته که بعدش به وظیفم در قبال اونا فکر کنم

وظیفه ی من اینه که بعد از اینکه کارشون تموم شد اونارو بندازم دور

بندازمشون دور و دیگه هیچ وقت اسمشون رو نیارم

بندازمشون دور و برای همیشه فراموششون کنم....

.

.

.

.

.



بیهودگی

من دوساله که دارم این وبلاگ رو مینویسم و تازه رسیدم به جایی که دوسال پیش مردم بودن

این هویت اجتماعی که دارم تف کمشه ، باید به فاکش داد

چقدر دلم یه دوست بزرگتر عاقل میخواد

نه یه رفیق دیوونه تر و الاف و احمق تر از خودم یا یه آقا بالاسر که گند بزنه به تمام علایق و انگیزه هام

یکی به من گفت طاعون رو بخون درست میشه

چرا نشد....:(

.


.

.

.

یکی هم اومد به من فیس بوک رو پیشنهاد کرد!!!(بیااا)

آخه من اگه حوصله ی جماعت و جامعه رو داشتم که اونجوری تک تک رفیقامو پر نمیدادم!!

این روز ها گذشت

من هنوز شادم



herosick

تف به این جایگاه و هویت اجتماعی من که هیچ وقت پیدا نشد....!!


دوستی به من گفت که گذشتم رو برای آدما تعریف کنم

تا بهشون نشون بدم گذشتم برای مهم نیست

تا بگم من همونی هستم که همین الانم

دوستم به من سفر رو توصیه کرد

گفت سفر خوبه،آدم رو تغیر میده،آدم رو رشد میده

هممممم..............

دوستای قدیمی.........

به کسای دیگه ای فکر میکنم!!!

herosick

هیرویمان میرود

هیرویمان که برود ما میمانیم و یه دنیا حرف نزده و تصمیم نگرفته و برنامه ی نریخته و خستگی و بیهودگی و بی حوصلگی

ما هیرویمان را میخواهیم:(

شاید باید کاری به غیر از پیانو زدن پیدا کنم....

عشق کشی

Summer after high school when we first met
We make up in your Mustang to Radiohead
And on my 18th Birthday
We got matching tattoos
Used to steal your parents' liquor
And climb to the roof
Talk about our future 
like we had a clue
Never plan that one day
I'd be losing you
And in another life
I would be your girl
We keep for of promises
Be us against the world
And in another life
I would make you stay
So I don't have to say
You were the one that got away
The one that got away

فراموشی

دوست قدیمیم از من یاد کرد

و دوست جدید رو برای همیشه از دست دادم

برای همیشه یعنی دیگه هیچ وقت نمیخوام-نمیخوام-به دستش بیارم


بابک راست میگه من خیلی زود فراموش میکنم


پدرم...پدرم بهم توصیه کرد طاعون آلبر  کامو رو بخونم


دوباره همون بحران همیشگی:"گذشته رو بتداز دور عاطی"

به فاضلاب جامعه خوش اومدی...عاطی....

when you,re gone!!!

فقط میتونم دکلمه ی هیچی نبودن رو زیر لبم زمزمه کنم

ای روزای لعنتی...!!!

عوض شدن آدما میتونه بهترین و یا بد ترین اتفاق زندگیت باشه

و وای به حال اونی که خوبترین آدم زندگیش عوض میشه....

.

.

.

.

.

فردا اینموقع.....

نزدیک طلوع آفتاب

یه درخت تنها....که زیرش هیچ کس نیست

هر دونیمه ی شب ما به پایان رسید....

.

.

.

.

.

.

.

.

زود تموم میشه

میدونم زود تموم میشه....

آدم همیشگی

من دلم فقط آدمای همیشگی رو میخواد

آدمایی که اگه زود تنهام گذاشتن،دوباره برگشتن


نه آدمایی که دیر تنهام گذشتن،ولی تنهام گذاشتن....






راسته که میگن مسلمون قهرش اگه بیشتر از سه روز طول بکشه دیگه مسلمون نیست

کاش حد اقل مسلمون بودم بلکه به این بهونه....

کمبود

فقط تعداد معدودی از آدما هستن که برای همیشه برات باقی میمونن......