خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

چرا انقدر بدم...چرا داری با من اینکارو میکنی...

دنبال انتخاب نیستم

دنبال علتم

دنبال چگونگی

چطور میشه خوب بود؟

راهش چیه...راهش ...راهش ...راهش...

به کمک کسی نیاز دارم که راه رو بدونه

راه...

چگونگی...

دلیل....

چطور میشه اینکارو کرد

کاش کسی بود جواب میداد چجوری میشه

.

.

.

.

یک نفر گفت:مثنوی رو باید خوند

نظرات 2 + ارسال نظر
س م ح پنج‌شنبه 22 دی 1390 ساعت 08:27 ب.ظ http://gitare.blogsky.com

ریحانه یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 02:25 ب.ظ

سلام
میدونی من پارسال چندبار وبلاگتو خوندم و تا امروز که دوباره خوندمش ...خب خیلی گذشته...
من تحسینت میکنم ،چون قشنگ مینویسی،چون درگیر فکرهای خوبی هستی...چون فکرها و درگیری هات بزرگن و تو رو بزرگتر می کنن...
یه لحظه خواستم بگم کاش برمیگشتم به سن و سال تو...نه که فکر کنی خیلی پیرم ها...هرچند فرقی هم نمیکنه...
راهی که تو میری خاصه به همون اندازه که شخصیتت خاصه.و دیگران(هیچ کس)نمی تونه به تو نشونش بده.تو تنهایی میسازیش...
ای کاش ها بدجوری مچاله میکنه قلب آدمو...
فقط باید رفت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد