خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

دیگه حالم داره از این روند به هم میخوره

یه پسر خوشتیپ با موهای تیره

یه ماشین مدل بالا

یه دختر رنگ پریده با هیکل متوسط

یه دبیرستان

یه عالمه دختر که عاشق اون پسری شدن که تازه به اون مدرسه اومده

پسره میره تو دفتر که ثبت نام کنه

دفتر دار اول قبول نمیکنه

پسره به چشمای دفتر دار چند لحظه خیره میشه

دفتردار قبول میکنه

تند تند اسم پسره رو میویسه و بهش برنامه ی مدرسه رو میده

پسره میره سر کلاس مجبور میشه کنار اون دختر رنگ پریده هه بشینه و .....

بوی بدن دختره داره کنترل پسره رو از بین میبره و ....

.

.

.

قصه ی های ومپایر هم یه چیزی شدن در حد میم مودب پور....:-&

نظرات 2 + ارسال نظر
خوده خودم سه‌شنبه 27 دی 1390 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.tahnayiyam.blogsky.com

هه!
این یکیش توآی لایت(!) بود؟

دلارام جمعه 7 بهمن 1390 ساعت 09:35 ب.ظ

عالی بود :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد