خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

خون انار

walking gets too boring,when you lern how to fly...

دیشب خیلی در هم و برهم بود

همه اونا که هیچ وقت نبودن بودن

اونام که همیشه بودنم بودن

همه قاطی هم بودن و من همه رو دیدم

خوب هم دیدم....




زندگیمو سپردم دست خدایی که اون قدر دوسم نداره تا زندگیمو خوب و شیرین بسازه....





دیشب.......

اوه دیشب.....

دیشب شبی بود فردا صبحش برا من جهنم بود

بیدار شدن

و یاد حرفا افتادن

و این که اون حرفا دیگه تموم شدن و باید فراموشششون کنی و مثل هر چیز دیگه ای ذره ذره قلبت رو هر روز و هر روز خراش بندازن

اما تو بگی فراموششون کردی

برای این که هیچی از اینی که هست بدتر نشه

برای اینکه آدمایی دورتن که حتی تقاص اشتباهات خودشونم از تو انتظار دارن پس بدی


براشون مهم نیست چقدر میتون بهت ضربه بزنن و چقدر این کارو میکنن

اون آدمایی که هر اشتباهی که بکنن از تو انتظار دارن....از تو انتظار دارن کوتاه بیای و همه چی تموم شه




بپا وسط  آدمای دورت خفه نشی!!!بپا!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد